محمد برقی
زندگی بشر از آغاز خلقت یک زندگی اجتماعی بوده است و ساختار آفرینش انسان توسط خداوند حی متعال، به گونه ای است که هیچ انسانی نمی تواند با ازلت گزیدن و گوشه گیری و بریدن از اجتماعات انسانی زندگی کند. یا حداقل نمی تواند به کمال انسانی برسد! با توجه به اینکه نیاز های انسان در دو بُعد جداگانه تعریف می شود، معنوی و مادی؛ اگر انسانی از بعد مادی هم بگذرد برای رشد بعد معنوی خود باید باسایرین ارتباط برقرار کند و سیر و مسیری را که خداوند در خلقت برای رسیدن به کمال مطلوب در نظر گرفته طی کند.
بر این اساس اسلام عزیز مهمترین نقش را در این زندگی اجتماعی و هم زیستی، به نهاد پایه و ارزشمند خانواده عطا کرده است و برای آن اهمیت فوق العاده ای قائل شده است. برای رسیدن به اهمیت خانواده در اسلام، با تفحص در آیات الهی می بینیم که آیات، سفارش زیادی برای احترام به پدر و مادر که دو عنصر اصلی نهاد مقدس خانواده اند، کرده و حتی آن را در دعوت به توحید بیان نموده که این اهمیت مطلب را صد چندان می کند! می فرماید: وَاعْبدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکوُا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْساناً؛[1] خدا را بپرستید و به او شرک نورزید و به پدر و مادر خود احسان کنید. و یا نظیر همین تعبیر در آیه و سوره ای دیگر که می فرماید: وَ قَضی رَبُّکَ اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاَّ اِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْسانَا؛[2] پروردگارت حکم کرده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر خود احسان کنید. ویا با آیاتی دیگر، به ابعاد دیگری از زندگی ورود پیدا کرده و آموزش زندگی می دهد و از زمانی که برای شیر دادن به فرزندان شیرخوار لازم است تا وصیت هنگام مرگ صحبت می کند!
این گونه توجه به اعضای اصلی یک نهاد به نام خانواده، در کنار بحث توحید که تمامی انسان ها با رجوع به فطرت خود برآن صحه گذاشته و مشترکند، نشان دهنده ی جایگاه عظیم و موثر خانواده در یک جامعه ی انسانی است. امروزه با وجود اتفاقاتی که در جوامع انسانی روی می دهد وبا بررسی که دانشمندان و بخصوص جامعه شناسان درباره ی این وقایع می کنند، هم در رابطه با اتفاقات خوب مانند موفقیت های انسان ها در عرصه های مختلف و هم اتفاقات ناخوشایند، مانند انواع جرم ها و جنایات، می بینیم که اولین عامل در روی دادن این وقایع، مربوط به نهاد خانواده است.[3]
اسلام با توجه به این نکته، در تمامی ابعاد، نکاتی را برای ساخت یک خانواده و ادامه دادن زندگی بیان کرده است. این مفهوم با مراجعه به روایات پیامبر عظیم الشأن اسلام و خاندان پاکش علیهم السلام، کاملاً مشخص است و نیز در این نهاد مقدس مسئولیت ها را تفکیک و جدا کرده و به شخص خاصی سپرده است تا هرکس به خوبی بداند و بتواند در رسیدن به کمال باید چه کند. پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله فرمودند: الرَّجُلُ رَاعٍ عَلَى أَهْلِ بَیْتِهِ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُمْ فَالْمَرْأَةُ رَاعِیَةٌ عَلَى أَهْلِ بَیْتِ بَعْلِهَا وَ وُلْدِهِ وَ هِیَ مَسْئُولَةٌ عَنْهُم[4] مرد، سرپرست خانواده است و درباره آنان از او سئوال مى شود و زن، سرپرست خانه شوهرش و فرزندان اوست و درباره آنان از وى سئوال مى شود. و در کنار این تقسیم بندی به همکاری دستور می دهد و می فرماید: خِدمَةُ العِیالِ کَفّارَةٌ لِلکَبائِرِ و َتُطفى غَضَبَ الرَّبِّ،[5] خدمت به خانواده، کفاره گناهان کبیره و خاموش کننده خشم خداوند است.
بحث خانواده در اسلام یک بحث وسیع و جامعی است که نشان می دهد اهمیت این نهاد پایه و حساس در زندگی و تعاملات بشری چقدر مهم و کلیدی است.
92557
منابع:
1- سوره ی نساء آیه 36
2- سوره ی اسراء آیه 23
3- پاول، 1377، ص 24-30 / شفر، 1377، ص 179
4- مجموعه ورام ج1 ، ص6
5- جامع احادیث الشیعه(بروجردی) ج22 ، ص306
یکى از سنّت هاى نیکوى بشرى که از دیر باز میان انسان ها متداول بوده، «ازدواج» است. شاید هیچ پدیدهاى به اندازه این سنّت حیات بخش، مورد توجه بشر نبوده است؛ زیرا هم محتوایش به طور کامل با فطرت انسان هماهنگ است و هم موجب رشد و تربیت صحیح قواى طبیعى انسان و ارضاى غرایز و تأمین نیازهاى اصیل او مىشود.
قرآن کریم در موارد متعدّد به اهمیت ازدواج اشاره نموده و اهداف و ثمرات آن را گوشزد کرده است. این اندیشه افراطى را که ازدواج مانع ترقى و تکامل معنوى و اخلاقى انسان است، مردود و مغایر با روش معمول انبیاى الاهى دانسته است. قرآن در این باره می فرماید: «وَ لَقَدْ ارْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ ازْواجاً وَ ذُرِّیةً ...»؛ [1] البته ما پیش از تو (نیز) رسولانى فرستادیم و براى آنها همسران و فرزندانى قرار دادیم.
البته توجه به این نکته ضروری است، احکامی که خداوند برای بندگان تشریع کرده، بر دو گونه است، قسمتی از این احکام تغییر ناپذیر است، همه انسان ها موظف به انجام آن هستند و استثنا پذیر نیست؛ مانند انجام عبادات واجب و دوری از محرمات، ولی قسم دیگری از اعمالی که خداوند به آن سفارش کرده، مثل برخی از مستحبات،[3] بسته به موقعیت فردی و اجتماعی افراد قابل تغییر است. در این قسم از احکام هر فرد می تواند بر اساس مصلحت شخصی یا اجتماعی خود، با آن برخورد کند. به عنوان مثال گر چه ازدواج امری پسندیده است و در روایات به آن تأکید شده است، اما همین امر برای افراد مختلف با روحیه های متفاوت، از نظر اهمیت در یک درجه نیست، اگر کسی با ازدواج نکردن به حرام می افتد یا دچار تشویش خاطر می شود و از مزاج گرمی برخوردار است، به گونه ای که اگر ازدواج نکند، از وظایف دیگر زندگی باز می ماند، به یقین این امر برای چنین شخصی سزاوار بلکه واجب است و این احتمال بعید نیست، روایاتی که تأکید بر ازدواج دارد، ناظر به این گونه افراد باشد. اما برای کسی که ازدواج، وظایف مهم دیگر زندگی او از قبیل تحصیل، تبلیغ دین و ... را دچار مشکل می کند، می توان از آن چشم پوشی کرد.
حال به بررسی آنچه در باره ازدواج نکردن حضرت عیسی (ع) آمده است می پردازیم:
الف. دوری از دنیا طلبی حاکم بر جامعه
دلایلی در باره ازدواج نکردن حضرت عیسی (ع) در منابع روایی موجود است، از جمله:
1. امام صادق (ع) میفرماید: از حضرت عیسی (ع) سؤال شد که شما چرا ازدواج نمیکنی؟ گفت: ازدواج به چه کار من آید؟ گفتند: دارای فرزندانی خواهی شد، گفت فرزند به چه درد میخورد، اگر زنده بماند باعث گرفتاری میشود، و اگر بمیرد باعث حزن و اندوه است![4]
2. مسیح (ع) به یاران خود گفت: خوراک من گیاهان زمین، و آب خوراکی من از رودخانهها و چشمهها است که با دست های خود آب را مینوشم، روشنائی من نور ماه است، فرش من خاک و بالش من سنگها. لباس من از موهای حیوانات است، فرزندی ندارم تا بمیرد، زنی ندارم تا محزون شود، خانهای ندارم تا خراب شود، مالی ندارم تا تلف شود، پس بنابر این من بی نیازترین فرزندان آدم هستم.[5]
بنابر آنچه گذشت، این روایات نمی تواند ناظر به اصل ازدواج باشد؛ زیرا بر اساس آنچه در آیه 38 سوره رعد آمده، خداوند سنتش بر ازدواج پیامبران بوده است. بنابر این سخن حضرت را باید با توجه به مخاطبان و شرایطی که در آن بوده اند تبیین نمود.
مخاطبان حضرت کسانی بودند که بیش از اندازه گرفتار لذایذ دنیا شده بودند و دست برداشتن از آن برایشان مشکل بود، که سخنان عیسی (ع) نیز ناظر به آن است که چنین توانایی برای بشر وجود دارد، نه آن که حضرت بخواهد اصل ازدواج و فرزنددار شدن را ناپسند بداند.
جالب است قرآن کریم نیز با تمام تأکیدی که بر ازدواج دارد، زن، فرزند و مال را از جهاتی مایه فتنه میداند، چنان که میفرماید: ""ای مؤمنان! در میان زنان و فرزندانتان، دشمنانی برای شما یافت می شوند پس کاملا به هوش باشید و ...زنان و ثروتهایتان تنها آزمونی برای شماست و پاداش بزرگ را باید نزد خدا یافت"[6] که مطمئنا این آیات به معنای مخالفت با ازدواج و داشتن فرزند و نیز به دست آوردن مال و ثروت نیست، بلکه دلبسته شدن به آنها را مورد نکوهش قرار می دهد.
ب. عمر کوتاه و اشتغال مداوم به سفرهای تبلیغی
در علت نام گذاری حضرت عیسی (ع) به مسیح گفته شده است که ایشان سیاح بود. سیاحت، به معنای سیر کردن در زمین برای عبادت و منقطع شدن از خلق معنا شده است؛[7] به همین جهت گفته شده است، ایشان در روی زمین به گردش می پرداخت، پس در هنگام شب بر می خواست و تا صبح نماز می خواند.[8] در روایتی که طبرسی از حضرت علی (ع) در پاسخ به فردی یهودی نقل می کند، سیاح بودن حضرت عیسی (ع) مورد تأیید قرار گرفته است.[9] بنابر این دلیل دیگری که می توان در علت ازدواج نکردن حضرت بیان کرد این است که ایشان به جهت عمر کوتاه و اشتغال مداوم به سفرهای تبلیغی به نقاط مختلف، امکان ازدواج برایشان فراهم نشده است و ازدواج گر چه کار پسندیدهای است، اما به خودی خود واجب نیست و وقتی که کار مهم تری انسان را از اقدام به آن بازدارد ترک آن مانعی ندارد. مسئولیت و کار حضرت عیسی (ع) اهمیت آن، از پرداختن به ازدواج بیشتر بوده است و تشخیص این مطلب نیز با خود ایشان که پیامبر خداوند بود، است.
ج. عقیده مسیحیان در این موضوع
در این باره استاد مطهری (ره) چنین می گوید: یک عقیده خلاف را مسیحیان وارد مذاهب جهان کردند، که علت زن نداشتن حضرت عیسی (ع) این بود که زن عنصر گناه و شیطان کوچک است و ازدواج و مسائل جنسی مانع رشد و تعالی انسان میشود، به اعتقاد آنان مرد به خودی خود گناه نمیکند و زن که شیطان کوچک است مرد را وسوسه می کند و او را به گناه وا میدارد. به اعتقاد مسیحیان، اساساً قصه آدم و شیطان و حوّا این طور شروع شد که شیطان نمیتوانست در آدم نفوذ کند، لذا با فریب دادن حوا، واسطه فریب آدم مهیا شد. در تمام تاریخ همیشه به این گونه بوده است که شیطان بزرگ زن را و زن مرد را وسوسه میکند. اصلًا داستان آدم و حوّا و شیطان در میان مسیحیان به این شکل درآمد. ولی قرآن درست خلاف این را میگوید؛ قرآن وقتی داستان آدم و شیطان را ذکر میکند، برای آدم اصالت و برای حوّا تبعیت قایل نمی شود، این دروغی را که به مذهبها بسته بودند زدود و بیان داشت که جریان عصیان انسان چنین نیست که شیطان اول زن را وسوسه و به واسطه او مرد گمراه شود، شیطان هر دو نفر را مورد خطاب خود قرار داد و قسم دروغ خورد، از این رو مقدار لغزش آدم و حوا یکسان بوده و برتری یکی از آنان بر دیگری مطرح نبوده است. شاید برای همین است که قرآن گویی عنایت دارد که در کنار مردان پاک از زنان پاکیزه یاد کند و در مواردی جایگاه زن را برتر دانسته است.[10]
یاد آوری این نکته ضروری است، که این مسئله در میان مسیحیان مورد اختلاف است و عده ای از آنان (اگر چه در ادعا) نقطه مقابل سخن استاد مطهری را گفته اند تا آن جا که حتی قایل به حرمت طلاق زن شده اند، و مسئله ازدواج نکردن حضرت عیسی (ع) و پیروی کشیشان و راهبان از ایشان را ناشی از علل دیگری می دانند.
د. جدا بودن حساب اولیای الاهی از عموم مردم در قسمتی از کردار
یکی دیگر از مسائلی که توجه به آن ضروری است، ممکن است به جهت موقعیت ویژه اولیای الاهی در جامعه، اموری از ناحیه خداوند یا خود ایشان مورد توجه قرار گیرد، که از دیگران خواسته نشده باشد؛ مانند وجوب نماز شب برای رسول خدا،[11] زهد حضرت علی (ع) در زندگی شخصی، در حالی که خود حضرت می فرمایند، این گونه زندگی، در توان شما نیست و از شما خواسته هم نشده است.[12] از این رو شاید عمل شخصی حضرت عیسی (ع) از این امور باشد.
92557
-----------------------
[1]رعد، 38.
[3] ازدواج در حکم اولیه مستحب است، و در صورتی واجب می شود که انسان به حرام افتد.
[4] مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 14، ص 238، ح 15، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.
[5] همان، ج 67، ص 314، ادامه ح 19.
[6] تغابن، 14-15.
[7] ابن منظور، لسان العرب، ج 2 ص 492، دار الفکر، بیروت، 1414ق.
[8] واسطی زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج 4 ص 98، دار الفکر، بیروت، 1414ق.
[9] طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج 1، ص 225، نشر مرتضی، مشهد مقدس، 1403ق.
[10] ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 17، ص 402، انتشارات صدرا، قم، 1383 ش.
[11]طوسی، محمد بن حسن، َتهذیب الأحکام، ج 2، ص 242، ح 28، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365ش.
[12]ر.ک: امام علی (ع) نهج البلاغة، ص 52، انتشارات دار الهجرة، قم.
صدای قلب نیست ..
صدای پای توست که شب ها در سیـــــ ــنه ام میدوی ..
کافیست کمی خسته شوی
کافیست بایستی ..
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
این سخن در آسمان باید نوشت:
با تو در دوزخ مداوم
بی تو هرگز در بهشت…
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ای عشق کجاست دیده ی دیدن تو
در باور کیست حس فهمیدن تو
عمری طلبیدیم و نشد قسمت ما
یک لحظه مجال دست بوسیدن تو
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگر
به یادت نمیآیم،
دلیل ِ فراموشی تو نیست؛
من،
ترس از ارتفاع دارم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آمدن را
از باد و باران بیاموز
رفتن را
از دل ِ من.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
رو به تو سجده می کنم دری به کعبه باز نیست
بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست
به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست
…
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آدم به جرم خوردن گندم
با حوا
شد رانده از بهشت
اما چه غم
حوا خودش بهشت است
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زغال اسفندتم رفیق ! میسوزم تا چشم نخوری !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نمی گذاشتم به آسانی دلم را ببری
اگر می دانستم بعد از تو زندگی کردن چقدر دل می خواهد !!؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تابستان که میشود دلم شور میزند
……
نکند طعم گیلاس های بازار مرا از خاطرت ببرد!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دختری را می شناسم که هر شب برای ستاره ها شعر می خواند و آنها به او زبان آسمانی می آمخوزند.
روزی پرسیدم: دیشب چه واژه ای آموختی؟
شرمنده نگاهم کرد و چشمک زد.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
سردم است…
و دیگر “دوستت دارم” تو هم گرمم نمی کند…
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نه چتر با خود داشتی
نه روزنامه
نه چمدان
عاشقت شدم!
از کجا باید میفهمیدم مسافری؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دوستت داشتم
چنان که کودکان ِ دبستانی
زنگ ورزش را
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگه 1 روز 1 شاپرک / تو خونتون کشید سرک
یه خرده یاد من بیفت / نگو ولش کن به درک !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگه امشب خیس شدی نترس، جیش نکردی!
من برات یه دریا بوس فرستادم !!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زود باش از قلبت یک کپی بگیر، چون می خوام اصلشو بدزدم !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نامه ای از من اگر سویت نمی آید نرنج
هر چه را من می نویسم اشک پاکش می کند . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
رو خراب ترین خرابه ی تخت جمشید می نویسم:
“خرابتم رفیق!”
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
با تو همیشه ، بی تو نمی شه !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قلب من جایگاه رفیقی است که شقایق ها حسرت آن را می خورند . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نرم افزار عشقت توی قلبم نصب شده.
می خواهم “آپ دیتش” کنم. لطفاْ گوشیتو بذاز رو قلبت !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یه سکه رو بنداز بالا
اگر شیر اومد، دوستت دارم
اگر خط اومد، شک نکن دوستت دارم !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دانى که چه ها چه ها چه ها می خواهم؟ / وصل تو من بى سر و پا می خواهم
فریاد و فغان و ناله ام دانى چیست؟ / یعنى که تو را تو را تو را می خواهم . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
گر تو یارم نشوی آخر خرداد من است / فکر بی تو شدنم دشمن بنیاد من است
تا زمانی که تو شیرینی و دوری ز دلم / رنگ خون بر جگر این دل فرهاد من است . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من از آن می ترسم که دوست داشتن را مثل مسواک زدن بچه به من و تو تذکر بدهند . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
با اشکی که از دوریت بر چهره دارم / تو را تا صبح محشر دوست دارم . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یه آسمون گل قشنگ تقدیم یک نگاه تو / این دل تنهای غریب فدای روی ماه تو . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اینو من نباید بهت بگم ولی تو یه عیب خیلی بزرگ داری که نمی شه دوستت نداشت!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
می نویسم این پیامک را به دوست
ای پیامک صورت او را ببوس . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگه عشقت کورم کنه مهم نیست، حس بودنت قشنگتر از دیدن دنیاست . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شنیدم بوسه پلی است میان قهر و آشتی
طالب شدم هی قهر کنیم هی آشتی!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یه گل برات فرستادم اگه نرسید ببین تو چقدر گلی که روش نشده بیاد !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
می خوام برم ونیز
پیدا کنم یه میز
خیلی تر و تمیز
با یه چاقوی تیز
روش بنویسم یه ریز
دوستت دارم عزیز!
بی خیال
بی خیال این همه قانون ... بی خیال این همه ترس ...
بی خیال دنیا با این همه قانونگذار بی قانون و بیخیال این همه محتسب بی حساب!!
بی خیال این همه رسولان بی معجزه و معجزات بی رسول!!
من ... من عاشق آزاد کردن نوازش و سیب از قفس بی تابی و ترسم ،
حتی اگر به جرم خوردن سیب به زندگی تبعید شوم ....
دستهایت را به من بده ...
به جهنم که مرا به جهنم میبرند، به خاطر عشقبازی با خیال تو..
تو ... تو خود ، بهشتی ...
شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت و هرجا می رفت، همراه خودش میبرد.
روزی حضرت عیسی او را دید، به وی فرمود: آن زن کیست گفت مادرم است.
فرمود: او را شوهر بده. گفت: پیر است و قادر به حرکت نیست. پیرزن دستش را
از زنبیل بیرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت: آخه نکبت! تو بهتر می فهمی یا پیغمبر خدا؟
ناگهان، یک مرد بسیار ثروتمندی وارد شهر می شود.
او وارد تنها هتلی که در این ساحل است می شود، اسکناس 100 یوروئی را روی پیشخوان هتل میگذارد
و برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود.
صاحب هتل اسکناس 100 یوروئی را برمیدارد و در این فاصله می رود و بدهی خودش را به قصاب می پردازد.
قصاب اسکناس 100 یوروئی را برمیدارد و با عجله به مزرعه پرورش خوک می رود و بدهی خود را به او می پردازد.
مزرعه دار، اسکناس 100 یوروئی را با شتاب برای پرداخت بدهی اش به تامین کننده خوراک دام و سوخت میدهد.
تامین کننده سوخت و خوراک دام برای پرداخت بدهی خود اسکناس 100 یوروئی را با شتاب به داروغه شهر که به او بدهکار بود میبرد.
داروغه اسکناس را با شتاب به هتل می آورد زیرا او به صاحب هتل بدهکار بود چون هنگامیکه دوست خودش
را یکشب به هتل آورد اتاق را به اعتبار کرایه کرده بود تا بعدا پولش را بپردازد.
حالا هتل دار اسکناس را روی پیشخوان گذاشته است.
در این هنگام توریست ثروتمند پس از بازدید اتاق های هتل برمیگردد و اسکناس 100 یوروئی خود را برمیدارد
و می گوید از اتاق ها خوشش نیامد و شهر را ترک می کند.
در این پروسه هیچکس صاحب پول نشده است.
ولی بهر حال همه شهروندان در این هنگامه بدهی بهم ندارند همه بدهی هایشان را پرداخته اند و با
یک انتظار خوشبینانه ای به آینده نگاه می کنند.
خوب است بدانید، که دولت انگلستان ازآغاز تا کنون در طول دوره موجودیتش، به این نحو معامله می کند!!!!
موقع مرگ به بچههام میگم ده میلیارد تومن گذاشتهم زیرِ…
بعدش میمیرم
آی حال میده!
هیچکس حق نداره از طرفش بپرسه “تو برا من چی کار کردی؟”
تو 7 میلیارد انسان تورو پیدا کرده، دیگه چیکار کنه !؟
به سلامتی مگس که یادمون داد زیاد که دور کسی بگردی آخرش میزنه تو سرت !
تجربه نشون داده وقتی با دوستت دعوات میشه
تازه میفهمی چقدر از اسرار زندگیت با خبر بوده !