سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
به برادرت اعتماد مطلق نداشته باش ؛ زیرا به زمین خوردن بر اثر اعتماد [به همه گفته ها و کرده های دوست] قابل جبران نیست . [امام صادق علیه السلام]
 
امروز: پنج شنبه 03 بهمن 4

تقدیم به مولایمان

صلوات

  

گوشه ای از کرامات امام هادی (علیه السلام)

 

 

 

(1)امشب مدینه به جنان می نازد آدم به تمام قدسیان می نازد

 

در سال 212 هجری، نیمه ذی حجّة، در اطراف مدینه، در محلی به نام «صریا» ستاره دیگری از نسل پاک رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در آسمان امامت و ولایت طلوع کرد، و با نورانیت مَقدَم خویش، قلب پدر و شیعیان را پر از نشاط و شادی نمود.

 

گلی از گلشن طه به جهان رو کرده که جهان را ز صفا جنّت رضوان کرده
نور چشمان جواد است، بُوَدْ نام علی که خدایش ز شرف، ناطق قرآن کرده

آری، نام او «علی» است و القاب زیبایش عبارت اند از: «نقی»، «هادی»، «عالم»، «فقیه»، «امین»، و «طیّب». و به آن حضرت «علی رابع»، و «ابوالحسن ثالث» نیز گفته اند. پدر گرامیش، امام جواد علیه السلام و مادر گرامی اش، «سمانه مغربیّه» است که او را به اسامی ماریه قبطیه، یدش، و حویث، و القابی چون: عابده، سیده شب زنده دار، قاری قرآن و... یاد کرده اند.(2)

امام هادی علیه السلام در سن هشت سالگی (سال 220 هجری) به امامت رسید. دوران امامت آن حضرت همزمان بود با خلافت معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز، که از بین آنها متوکل، ستمگرترین خلیفه عباسی، سخت دشمن اهل بیت علیهم السلام و شیعیان بود. ابن اثیر می گوید: «متوکل نسبت به علی بن ابی طالب علیهماالسلام و اهل بیت او بُغْض شدیدی داشت و اگر به او خبر می دادند که کسی علی و اهل بیتش را دوست دارد، قصد مال و جانش را می کرد.»(3)

با این حال، امام هادی علیه السلام خدمات علمی و فرهنگی زیادی به جامعه اسلامی و شیعه ارائه نمود. نوشته های حدیثی متعددی به حضرت هادی علیه السلام منسوب است که در چنان دوران اختناقی برای شیعیان و پیروان بیان نموده است، مانند: «رِسالَةٌ فی الرّد علی اَهْلِ الْجَبْرِ وَاَلتَّفْویض» که ابن شعبه در تحف العقول آن را نقل کرده است.(4) و کلمات امام هادی علیه السلام که در مجموعه ای به نام «مسند الامام الهادی» توسط عزیزالله عطاری گردآوری شده است. و همچنین زیارت جامعه کبیره که یک دوره امام شناسی ژرف و عمیق است، یادگار آن امام همام است.

و شاگردان فراوانی تربیت کرد که 27 نفر از آنان دارای تألیف بودند، و مجموعا 414 اثر را به رشته تحریر در آوردند. از میان آنها احمد بن محمد برقی 120 کتاب، فضل بن شاذان نیشابوری 180 کتاب، محمد بن عیسی بن عبید 19 کتاب، محمد بن ابراهیم 60 کتاب، و یعقوب بن اسحاق 12 کتاب نگارش کرده اند.(5) و راویان متعددی از حضرت روایت نقل کرده اند که اسامی 185 نفر از آنان در رجال گرد آوری شده است.(6)

آنچه در پیش رو دارید، بیان گوشه هایی از معجزات و کرامات آن بزرگوار است، بدان منظور که پاسخی باشد برای آنان که امامان معصوم علیهم السلام را انسانهایی عادی می پندارند، و برای آنکه وسیله ای برای دست یابی به معرفت و شناخت بیشتر نسبت به امامان از جانب شیعیان و پیروان باشد.

 

1. صد نگهبان شمشیر به دست

از ابو سعید سهل بن زیاد نقل شده است که: ما در خانه «ابوالعباس فضل بن احمد بن ادریس» بودیم و صحبت از امام هادی علیه السلام به میان آمد. ابو العباس از پدرش نقل کرد که روزی نزد متوکل رسیدم، او را خشمگین و مضطرب دیدم. او به وزیرش «فتح بن خاقان» با خشم و غضب می گفت: این چه سخنانی است که در مورد این مرد می گویی و مرا از اجرای تصمیم باز می داری؟ فتح می گفت: یا امیرالمؤمنین! سخن چینها دروغ گفته اند. و بدین ترتیب تلاش می کرد متوکل را آرام سازد، ولی او آرام نمی گرفت و هر لحظه خشم و غضبش بیشتر می شد تا آنجا که گفت: به خدا سوگند! او را می کشم. او مرتب مردم را [علیه من] می شوراند و می خواهد فتنه ای برپا سازد و چشم طمع به دولت من دارد.

آن گاه دستور داد چهار نفر جلاد آماده شوند و به چهار نفر از غلامان خود دستور داد هنگامی که «علی بن محمد علیهماالسلام » وارد شد، بر او بتازید و با شمشیرهای خود او را قطعه قطعه کنید. ناگاه متوجه شدم امام هادی علیه السلام است که مأموران، حضرت را با وضع نامناسبی به حضور متوکل آوردند. ناگهان چهار غلامی که مأمور به قتل او بودند، به سجده افتادند و دستور متوکل را اجرا نکردند، و خود متوکل نیز از تخت به زیر آمده، عرض کرد: یابن رسول الله! چرا نابهنگام تشریف آورده اید؟ و مرتب دستها و صورت حضرت را می بوسید! حضرت فرمود: من به اختیار خود نیامده ام، بلکه به دعوت تو آمده ام و پیک تو مرا احضار نموده است.

آن گاه متوکل به فتح بن خاقان و دیگران خطاب کرد: مولای من و خودتان را بدرقه کنید! پیک «بد مادر» به دروغ او را احضار کرده است.

بعد از آنکه حضرت برگشتند، متوکل رو کرد به جلاّدها که چرا دستور مرا [در باره علی بن محمد علیهماالسلام [ اجرا نکردید؟ جواب دادند: آن گاه که او را وارد ساختید، ناگهان مشاهده کردیم که بیش از یکصد نفر شمشیر به دست دور او را گرفته اند! از دیدن آنان آن قدر وحشت کردیم که نتوانستیم مأموریت را انجام دهیم.(7)

 

2. نیروهای مسلّح امام هادی علیه السلام

امام هادی علیه السلام گاه اراده می کرد که از طریق کرامت، قدرت معنوی و ولایت تکوینی خویش را به ستمگران دوران نشان دهد که از جمله، مورد ذیل است:

متوکل عباسی برای تهدید و ارعاب امام هادی علیه السلام او را احضار کرد و دستور داد هر یک از سپاهیانش کیسه (و توبره) خود را پراز خاک قرمز کنند و در جای خاصی بریزند.

تعداد سپاه او که نود هزار نفر بود، خاکهای کیسه های شان را روی هم ریختند و تلّ بزرگی از خاک را ایجاد کردند. متوکل با امام هادی علیه السلام روی آن خاکها قرار گرفتند و سربازان و لشکریان او در حالی که به سلاح روز مسلح بودند، از برابر آنان رژه رفتند.

خلیفه ستمگر عباسی از این طریق می خواست آن حضرت را مرعوب سازد و از قیام علیه خود باز دارد. حضرت برای خُنثی نمودن این نقشه، به متوکل رو کرد و فرمود: «آیا می خواهی سربازان و لشکریان مرا ببینی؟»

متوکل که احتمال نمی داد حضرتش سرباز و سلاح داشته باشد، یکوقت متوجه شد که میان زمین و آسمان پر از ملائکه مسلح شده، و همگی در برابر آن حضرت آماده اطاعت می باشند. آن ستمگر از دیدن آن همه نیروی رزمی، به وحشت افتاد و از ترس غش کرد. چون به هوش آمد، حضرت فرمود: «نَحْنُ لا نُناقِشُکُمْ فِی الدُّنْیا نَحْنُ مُشْتَغِلُونَ بِاَمْرِ الاْآخِرَةِ فَلا عَلَیْکَ شَی ءٌ مِمّا تَظُنُّ؛(8) در دنیا با شما مناقشه نمی کنیم [چرا که] ما مشغول امر آخرت هستیم. پس آنچه گمان می کنی، درست نیست.»

 

3. تصویر و شیر درنده

خلفای عباسی هر چند از نظر نسب، قرابت و خویشاوندی با ائمه اطهار علیهم السلام داشتند و در حضرت «عبد المطلب» که پدر عباس و ابوطالب بود، مشترک بودند، ولی با این حال، بدتر از بنی امیه عمل کردند. و ظلم و ستمهای فراوانی به اولاد علی علیه السلام روا داشتند و از هیچ گونه تحقیر و ستم در مورد خاندان عصمت فروگذار نکردند.

متوکل یکی از خلفای عباسی است که از هر راهی تلاش داشت امام هادی علیه السلام را تحقیر کند و شخصیت و عظمت او را درهم شکند. از جمله، روزی فردی را به سراغ شعبده باز و جادوگر بی نظیری فرستاد که اهل هندوستان و از دشمنان اهل بیت علیهم السلام به شمار می آمد. متوکل به او هزار دینار طلا داد که حضرت هادی علیه السلام را تحقیر و شرمنده کند. او نیز قبول کرد و در مجلس مهمانی خلیفه در کنار حضرت هادی علیه السلام نشست. و در قرص نانی عمل سحر انجام داد؛ به گونه ای که وقتی حضرت هادی علیه السلام دست مبارک خود را به طرف آن نان دراز کرد؛ نان به هوا پرید. و حاضران خندیدند و حضرت را به خیال خامشان تحقیر کردند.

در کنار شعبده باز هندی بالشی قرار داشت که روی آن تصویر شیر بود. امامِ کائنات و صاحب ولایت تکوینی، دست مبارکش را بر آن تصویر نهاد و فرمود: این فاسق را بگیر! [با عنایت الهی و کرامت امام هادی علیه السلام ] آن تصویر به شیر درنده تبدیل شد و در جا ساحر هندی را پاره کرد و بلعید! [و جریان مجلس هارون و امام موسی بن جعفر علیهماالسلام و امام رضا علیه السلام و مأمون تکرار شد] و شرکت کنندگان در مجلس مبهوت و متحیر ماندند. متوکل از آن امام بزرگوار درخواست کرد که دستور دهد آن شیر، ساحر هندی را برگرداند.

حضرت فرمود: «او را دیگر نخواهی دید. آیا تو دشمنان خدا را بر دوستان او مسلط می کنی!» این جمله را فرمود و مجلس متوکل را ترک گفت.(9)

 

4. خبر از شیعه شدن پسر

گونه ای دیگر از کرامات امام هادی علیه السلام خبر از آینده افراد است، که به نمونه ای در این موضوع اشاره می شود.

«هبة الله بن ابی منصور» نقل می کند که مردی بود به نام «یوسف بن یعقوب» اهل فلسطین، روستای «کفرتوثا» که بین او و پدرم رفاقت و دوستی بود. روزی یوسف به دیدار پدرم به «موصل» آمد و چنین گفت: متوکل مرا به «سامره» احضار نموده و من برای نجات از شرِّ او یکصد دینار طلا برای امام هادی علیه السلام نذر کرده ام. پدرم نیز کار و نذر او را تحسین کرد. آن گاه به سوی سامرا حرکت کرد.

یوسف که مردی نصرانی (مسیحی) بود، با خود گفت: اوّل پول نذری را به علی بن محمد الهادی علیه السلام برسانم، آن گاه نزد متوکل روم. اما مشکلش این بود که آدرس منزل حضرت را نمی دانست و از سراغ گرفتن نشانی خانه آن حضرت نیز می ترسید؛ چون احساس می کرد اگر متوکل از این امر باخبر شود، او را بیشتر آزار می دهد. ناگهان بر دلش گذشت که مرکب خود را آزاد گذارد، شاید به خانه آن حضرت دست یابد.

مرکب او همین طور در کوچه های سامرا می رفت تا سرانجام در کنار خانه ای ایستاد. هر کاری کرد حیوان حرکت کند، از جایش تکان نخورد! در این میان، جوانی سیاه پوست از داخل خانه خارج شده، خطاب به او گفت: تو یوسف بن یعقوب هستی؟ او با تعجب به غلام نگاه کرد و گفت: بلی! آن گاه غلام به درون خانه برگشت. یوسف می گوید: من با خود گفتم که دو نشانه به دست آمد: یکی اینکه مرکب، مرا به خانه این مرد خدا راهنمایی کرد و دیگر اینکه در این شهر غربت آن غلام با نام مرا صدا زد.

در همین فکر بودم که غلام دوباره در را باز کرد و گفت: یکصد دینار را در کاغذی در آستینت قرار داده ای؟ با تعجب گفتم: بلی! با خود گفتم: این هم نشانه سوم. پول را به آن جوان داده، با اجازه امام هادی علیه السلام وارد خانه شدم و راز آمدنم را به سامرا و خدمت آن حضرت بیان کردم و اضافه کردم که مولای من! تمام نشانه ها برای من ثابت گردیده و حجت بر من تمام شده و حقیقت آشکار گشته است.

حضرت هادی علیه السلام فرمود: «ای یوسف! [با این حال] تو مسلمان نمی شوی! ولی از تو پسری به دنیا می آید که او از شیعیان ما می باشد! و این را بدان که ولایت و دوستی ما به شما سودی می رساند... تو از متوکل نگران مباش، او دیگر نمی تواند به تو ضرری برساند... .»

یوسف نزد متوکل رفت و بدون کوچک ترین آسیبی از نزد متوکل برگشت، و طبق خبر حضرت هادی علیه السلام بدون ایمان از دنیا رفت، ولی خداوند پسری به او داد که از دوستان اهل بیت علیهم السلام بود، و همیشه افتخار می کرد که مولایم امام هادی علیه السلام از تولد و آمدن من خبر و بشارت داده است.(10)

 

5. خبر غیبی هدایتگر

کرامات امام هادی علیه السلام گاه بینی ستمگرانی چون متوکل را به خاک می مالید و گاه مظلومی را نجات می داد، و گاه زمینه هدایت فرد یا افرادی را فراهم می نمود، مانند آنچه در ذیل می خوانیم.

در روایت آمده که گروهی از مردم اصفهان در زمانی که در آن شهر از ولایت و امامت خبری نبود، نزد شخصی به نام «عبد الرحمن» که عاشق امامت و ولایت بود آمده، از او پرسیدند که چرا شما شیعه شدید؟ در جواب آنها گفت: من در جمع گروهی از مردم این شهر به کنار خانه متوکل رفته بودیم. هدف ما تظلّم و درخواست کمک از خلیفه عباسی بود. جمع زیادی در آنجا ایستاده بودند، ناگاه فرمان متوکل صادر شد که «علی بن محمد» را دستگیر کنید.

من از رفقا و از بعض حاضرین پرسیدم که «علی بن محمّد» کیست؟ جواب دادند: او امام شیعه هاست و به احتمال زیاد متوکل او را به قتل می رساند. من با خودم گفتم: از اینجا نمی روم تا چهره او را ببینم و از نتیجه کار او آگاه شوم. ناگهان دیدم او را سوار بر اسب نموده، آوردند و مردم برای دیدن او صف کشیده بودند.

عبد الرحمان می گوید: من از دیدن آن حضرت دگرگونی در خود احساس کردم و قلبم پر از عشق و محبت گردید؛ لذا مرتب دعا می کردم که از ناحیه متوکل به او آسیبی نرسد. مأموران همچنان آن حضرت را در میان صفوف جمعیت می آوردند، ولی او با تمام متانت و وقار بر مرکبش قرار گرفته بود و به جایی نگاه نمی کرد و به کسی توجّه نمی نمود تا اینکه مقابل من رسید، صورت خود را به سوی من گردانید و فرمود: «خداوند دعایت را مستجاب کرده است و به تو عمر طولانی و مال زیاد و فرزندان متعدد مرحمت می فرماید.»

من از شنیدن این سخنان به خود لرزیدم و همراهان و حاضران از من سؤال می کردند: شما کیستی؟ و چه کار داری؟ و او با تو چه گفت؟...

جواب دادم: خیر است. و راز گفته شده را به آنها نگفتم. تا زمانی که به اصفهان برگشتم و خداوند گشایشی در روزی من ایجاد کرد و علاوه بر مال زیاد، عمرم نیز از هفتاد گذشت و دارای دو فرزند شدم...؛ لذا به امامت او معتقد گشتم و از شیعیان او گردیدم.(11)

 

6. خبر از مرگ متوکل

ابو القاسم بغدادی از زرّافه نقل می کند که متوکل عباسی دستور داد حضرت امام هادی علیه السلام در روز تشریفاتی «یوم السلام» همراه با مردم شرکت کند. وزیرش «فتح بن خاقان» مخالف این تصمیم بود، ولی متوکل ستمگر گفت: این کار حتما باید انجام گیرد!

سرانجام امام علی النقی علیه السلام مجبور شد با پای پیاده در راهپیمایی شرکت کند، در حالی که متوکل و وزیرش سوار اسب بودند. حضرت در گرمای سوزان عرق ریزان در حالی که انگشتش مجروح شده بود، حرکت می کرد. زرّافه می گوید: با اینکه شیعه نبودم، [بر حال او رقت کردم و[ گفتم: از پسر عمویت متوکل غمگین و ناراحت نباش! امام هادی علیه السلام به آیه 65 سوره هود که می فرماید: «تَمَتَّعُوا فی دارِکُمْ ثَلاثَةَ اَیّامٍ ذلِکَ وَعَدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ»؛ «[حضرت صالح به آنها گفت: مهلت شما تمام شد!] سه روز در خانه تان بهره مند گردید. این وعده ای است که دروغ نخواهد بود.» اشاره کرده و آنگاه فرمود:

«من در پیشگاه الهی از ناقه حضرت صالح کم ارزش تر نیستم و شما تا سه روز در این دنیا بگذرانید، وعده خدا را حتمی خواهید یافت.»

زرافه می گوید: در همسایگی من معلم شیعه ای بود که من گاهی با او شوخی می کردم. به او گفتم: امام شما چنین می گفت و مثل اینکه ناراحت بود. آن معلم عارف با شنیدن سخنان من گفت: اگر امام هادی علیه السلام چنین سخنانی فرموده باشد، متوکل تا سه روز دیگر می میرد و یا اینکه به قتل می رسد. تو اگر اموالی در خانه او داری، احتیاط کرده، آنها را بیرون ببر!

زرافه (که حاجب متوکل بود) می گوید: من از شنیدن سخنان او ناراحت شدم و حتی سخنان ناروا به او گفتم و بلافاصله از او جدا شدم؛ ولی بعد، مقداری فکر کردم، دیدم سخنان نابه جا نگفته است، مناسب است احتیاط کنم و اموال خود را از خانه متوکل بیرون ببرم. اگر سخنان معلم راست بود، ضرری نمی کنم و اگر هم حقیقت نداشت، زحمت چندانی متحمل نشده ام. اموالم را بیرون بردم. روز سوم «منتصر» پسر متوکل به پدرش حمله کرد، او و کابینه او را به جهنم و اصل نمود.(12) و من به برکت امام هادی علیه السلام جان سالم به در بردم و اموالم نیز سالم ماند. آن گاه خدمت امام هادی علیه السلام شرفیاب شدم و به ولایت و امامت او اعتقاد پیدا کردم.(13)

 

فوائد نقل کرامات

کرامات امام هادی علیه السلام بیش از آن است که در یک مقال بگنجد، آنچه بیان شد، نمونه هایی از کرامات حضرت بود.

نقل کرامات ائمه اطهار علیهم السلام اثرات و فوائدی دارد، از جمله:

1. آشنا شدن با مقام رفیع و بلند امامان معصوم علیهم السلام و نقش کارساز آنها در هستی و درک ولایت تکوینی آن اولیاء خدا.

2. ایجاد محبت بیشتر نسبت به ائمه اطهار علیهم السلام ؛ چرا که معرفت بیشتر و عمیق تر، محبت و عشق بیشتر را به دنبال خواهد داشت.

3. اثر دیگر این است که با امکان کرامات در امامان معصوم و اثبات ولایت تکوینی آنها بر هستی، این معنی به دست می آید که برای دیگران نیز چنانچه راه پاکی و تقوا را پیشه کنند و تسلیم محض خدا و رسول صلی الله علیه و آله و امامان بر حق باشند، این راه باز است؛ منتها در حَد توان و استعدادشان، نه در آن حدی که برای امامان علیهم السلام وجود دارد؛ لذا امام هادی علیه السلام به سهل بن یعقوب فرمود: «اِنَّ لِشیعَتِنا بِوِلایَتِنا لَعِصْمَةً لَوْ سَلَکُوا بِها فی لُجَّةِ الْبِحارِ الْغامِرَةِ وَ سَباسِبِ الْبَیْداءِ الْغابِرَةِ بَیْنَ سِباعٍ وَ ذِئابٍ وَ اَعادِی الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ لاَءَمِنُوا مِنْ مَخاوِفِهِمْ بِوِلایَتِهِمْ لَنا فَثِقْ بِاللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ اَخْلِصْ فِی الْوَلاءِ لاَِئِمَّتِکَ الطّاهِرینَ وَ تَوَجَّهْ حَیْثُ شِئْتَ وَ اقْصِدْ ما شِئْتَ؛ (14) براستی ولایت ما برای شیعیانمان عصمت [و پناهی] است که اگر با آن در عمق دریاها روند و یا در بیابانی دوردست و خالی از سکنه بی منتها در بین درندگان و گرگها و یا دشمنان [خود] از جن و انس قرار گیرند، از ترس آنها در امان خواهند بود، به خاطر ولایت و دوستی آنان نسبت به ما. پس [ای سهل!] بر خدای عزیز و جلیل اعتماد کن و در ولایت امامان پاک خود خالص باش، آن گاه به هر جا می خواهی رو کن، و هر جا می خواهی قصد و آهنگ داشته باش!»

 

در روز ولادت امام هادی علیه السلام شد قلب جهان غرق نشاط و شادی
آن حامی آیین محمد باشد بر رهرو راه مکتب و دین نادی

***

 

ای دوست بیا که وقت شادی آمد هم عزت و هم نور الهی آمد
بر خلق خدا رحمت حق نازل شد فرزند تقی امام هادی آمد

منابع

*. تاکنون مقالات ذیل درباره امام هادی علیه السلام در مجله مبلغان به چاپ رسیده است.

1. گذری بر زندگی امام هادی علیه السلام ، محمد عابدی، شماره 14، 1421 ه . ق، ص 44.

2. نگاهی به شیوه های رهبری امام هادی علیه السلام ، عبد الکریم پاک نیا، شماره 26، 1422، ص 21.

3. شمه ای از فضائل و مناقب امام هادی علیه السلام ، حسین صادقی، علی تقوی، شماره 36، 1423 ه . ق، ص 26.

4. امام هادی علیه السلام در مصاف با انحراف عقیدتی، حسین مطهری محب، شماره 57، 1425 ه . ق، ص 14.

 

پی نوشتها:

1. ر. ک: الارشاد، شیخ مفید، مؤسسة الاعلمی، ص 327؛ بحار الانوار، مجلسی، ج 50، ص 113؛ عیون المعجزات، ص 448؛ الکافی، ج 1، ص 498.

2. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، دار صادر، ج 7، ص 56.

3. تدوین السنة، سید محمد رضا حسینی جلالی، صص 183 ـ 184؛ ر. ک: سیر حدیث در اسلام، سید احمد میرخانی، ص 281.

4. همان، صص 283 ـ 298.

5. رجال الشیخ، صص 409 ـ 427.

6. اثبات الهداة، شیخ حر عاملی، ج 3، ص 379، ح 48.

7. بحار الانوار، ج 50، ص 155؛ محجّة البیضاء، فیض کاشانی، ج 4، ص 318؛ کشف الغمة، اربلی، ج 2، ص 395؛ تجلّیات ولایت، ص 478.

8. الخرائج و الجرائح، راوندی، ص 400، شماره 6؛ بحار الانوار، ج 50، ص 146، ح 30؛ اثبات الهداة، حر عاملی، ج 3، ص 374، شماره 41؛ محجة البیضاء، فیض کاشانی، ج 4، ص 317؛ تجلّیات ولایت، ص 479.

9. بحار الانوار، ج 50، ص 144، ح 28؛ کشف الغمّة، ج 2، ص 392؛ تجلیات ولایت، ص 480.

10. اثبات الهداة، ج 3، ص 371، ح 37؛ محجة البیضاء، ح 4، ص 313.

11. راز کشته شدن متوکل توسط پسرش «منتصر» این بود که متوکل به حضرت امیرمؤمنان علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام اهانت کرد. منتصر که شیعه بود، نتوانست تحمل کند؛ لذا پدرش را به قتل رساند.

12. سید عبدالله شُبّر، جلاء العیون، ج 3، ص 122؛ الخرائج و الجرائح، راوندی، ج 1، ص 402، شماره 8.

13. امالی الطوسی، ص 276، ح 67؛ امالی الصدوق، ص 276؛ بحار الانوار، ج 59، ص 24، ح 7؛ بلد الامین، کفعمی، ص 27؛ القطرة، ج 1، ص 430.

 

 

التما س دعاء    92557   محمدبرقی مهر


 نوشته شده توسط محمد برقی مهر در چهارشنبه 93/4/4 و ساعت 12:32 عصر | نظرات دیگران()

 

 

منتقم ثارالله , montaqeme.saralah

حضرت معصومه - س  , hazrate_maesome

 
 
 

 
 محمد بر , mbm1351

یک جمله به امام زمان عج تعالی  بفرماید مرادعاکنید  محمدبرقی مهر
 

 نوشته شده توسط محمد برقی مهر در سه شنبه 93/4/3 و ساعت 2:3 عصر | نظرات دیگران()

 

یا علی مدد      یا حق مدد

92557

 



 نوشته شده توسط محمد برقی مهر در سه شنبه 93/4/3 و ساعت 1:56 عصر | نظرات دیگران()

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

در شب نیمه‌ی شعبان روزی‌ها تقسیم می‌شود و عمر مردم معین می‌گردد و روندگان به حج نامشان نوشته می‌شود و خدای تعالی در خلق خود افراد بیشماری را می‌آمرزد. (مفاتیح الجنان)

بنابراین به وسیله ادعیه و اعمال این شب می  توان سرنوشت بدی که ممکن است برای انسان رقم خورده باشد را تغییر داد . به غیر از ذکری که در  مطلب پیشین از امام باقر علیه السلام نقل کردم  دعای مخصوص شب نیمه شعبان و قرائت خاص سوره یاسین نیز در سرنوشت انسان تأثیر می گذارد که در ذیل به آنها اشاره می نمایم

و من الله التوفیق.

دعای شب نیمه‌ی شعبان
هر کس در شب نیمه‌ی شعبان 21 مرتبه این دعا را مابین نماز مغرب و عشاء، قبل از آنکه سخنی بگوید بخواند، تا شب نیمه‌ی شعبان سال بعد به فرمان خدا، هیچ مکروهی به او نرسد و اگر عمر او تمام شده باشد، خداوند عمر دوباره به او کرامت فرماید.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم انک علیم حلیم ذو اناة و لا طاقة لنا بحکمک یا الله یا الله یا الله، الامان الامان الامان من الطاعون و الوباء و موت الفجأة و سوء القضاء و شماتة الاعداء، ربنا اکشف عنّا العذاب إنا مؤمنون انا موقنون برحمتک یا ارحم الراحمین.

(از کتاب عنوان الکلام مرحوم ملا محمدباقر فشارکی ص 210)

به نام خداوند بخشنده مهربان

بار الها.حقا،که تو آگاه ،شکیبا و بردبار و دیر گیری و ما را تاب تحمل حکم تو نباشد،خداوندا ،خداوندا،خداوندا،پناه به تو می بریم ،پناه ،پناه از بلای طاعون و وبا و مرگ ناگهانی و پیش آمد ناگوار و سرزنش دشمنان ،پروردگارا،هر نوع گرفتاری را از ما به دور ساز،براستی که ما به تو ایمان و به تو یقین داریم ،ای ارحم الراحمین.

********************

قراءت سوره یاسین  در شب نیمه‌ی شعبان
هر کس در شب نیمه‌ی شعبان سه مرتبه سوره‌ی یاسین را بخواند، مرتبه‌ی اول به نیت طول عمر، مرتبه‌ی دوم به نیت توانگری و مرتبه‌ی سوم به نیت دفع بلیات، در آن سال از آفات و فقر در امان می‌ماند و عمر او طولانی می‌گردد. پس از تمام کردن سوره در هر مرتبه دعای زیر را با تضرّع بخواند:

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم یا ذَالمنِّ لا یُمَنُّ علیک یا ذالطَّولِ لا اله الا انت، انت ظهرُ اللاجین و جارُ المستجیرین و امان الخائفین اِن کُنتُ شقیّاً محروماً مُقْتِراً فی الرزق، فامحُ فی امِّ الکتاب شقاوتی و حرمانی و اقتارِ رزقی و اثبتنی عندک مرزوقاً موفِّقاً للخیراتِ، فانک قُلتَ فی کتابکَ المنزل یمحواللهُ ما یشاءُ و عندهُ امُّ الکتابِ.

 

ملتمس دعا  محمد برقی


 نوشته شده توسط محمد برقی مهر در سه شنبه 93/3/20 و ساعت 11:6 صبح | نظرات دیگران()

طلاق و سه راه کار جلوگیری از آن

سه ویژگی  یک مؤمن که از طلاق جلوگیری می کند :

طلاق به دلیل رفتار و گفتار نامناسب بین زوجین ایجاد می شود . امام رضا علیه السلام سه ویژگی برای مؤمنان ذکر کرده اند که اگر زن و شوهرها این سه ویژگی را در خود ایجاد کنند هرگز طلاق بینشان رخ نمی دهد :

« ابن بابویه، قال: حدثنا علی بن أحمد بن محمد (رضی الله عنه)، قال: حدثنا محمد بن أبی عبد الله الکوفی، عن سهل بن زیاد الآدمی، عن مبارک مولى الرضا (علیه السلام)، عن الرضا علی بن موسى (علیه السلام)، قال: «لا یکون المؤمن مؤمنا حتى یکون فیه ثلاث خصال: سنة من ربه، و سنة من نبیه، و سنة من ولیه. فأما السنة من ربه‏فکتمان السر، قال الله عز و جل: عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ (1) و أما السنة من نبیه فمداراة الناس، فإن الله عز و جل أمر نبیه (صلى الله علیه و آله) بمداراة الناس، فقال:« خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ (2)» و أما السنة من ولیه فالصبر على البأساء و الضراء، یقول الله عز و جل: وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (3)»(4)

امام رضا علیه السلام می فرماید : مؤمن مؤمن حقیقی نیست مگر اینکه سه ویژگی داشته باشد :سنتی از خدایش داشته باشد و سنتی از پیامبرش و سنتی از امامش

1 . سنتی از خدا یعنی راز نگهداری : قرآن کریم می فرماید : او داناى غیب است و غیب خود را بر هیچ کس آشکار نمى‏ساز(26)مگر بر آن پیامبرى که از او خشنود باشد ... (27)

2 . سنتی از پیامبرش یعنی مدارا کردن با مردم : قرآن کریم می فرماید : عفو را پیشه کن و به نیکى فرمان ده و از جاهلان اعراض کن .

3 . سنتی از امامش : یعنی صبر کردن در بینوایی و بیماری . خدای تعالی می فرماید: آنان که در بینوایى و بیمارى و به هنگام جنگ صبر مى‏کنند، اینان راستگویان و پرهیزگارانند.

1 . الجن: 26- 27

2 . اعراف :199

3 . البقرة: 177

4 . البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏2، ص: 625 به نقل از عیون أخبار الرضا


 نوشته شده توسط محمد برقی مهر در سه شنبه 93/3/20 و ساعت 10:49 صبح | نظرات دیگران()

مکالمه رسول الله (ص) با یک جوان بیدار

از اسحاق ابن عمار روایت شده گفت: شنیدم از حضرت صادق (علیه السلام) که فرمود: حضرت رسول صلى‏الله علیه و آله نماز صبح را در مسجد با مردم به جاى آورد چشمش در مسجد بجوانى افتاد که رنگش زرد و بدنش لاغر و چشمانش بگودى فرو رفته بود.

حضرت رسول اکرم صلى‏الله علیه و آله به او فرمود: چگونه صبح کردى؟ عرض کرد: با یقین، حضرت تعجب کرد و خوشحال شد از گفتارش و فرمود: براى هر یقینى حقیقتى است پس چیست علامت یقین تو؟ عرض کرد: همین یقین من است که مرا به فکر آخرت انداخته و محزون کرده و در شب خواب ندارم و در روزهاى گرم تابستان مرا به روزه واداشته و مرا به دنیا و هرچه در او است بى‏رغبت نموده تا اینکه گویا نظر مى‏کنم به عرش خداى خودم در حالیکه برپا شده براى حساب و محشور شدند مخلوقات براى حساب و من هم در میان آنها هستم مثل آنکه مى‏بینم اهل بهشت را در بهشت به ناز و نعمت مشغول هستند و گویا نظر مى‏کنم به اهل جهنم در حالتى که در جهنم و در عذاب هستند گویا اینکه مى‏شنوم الان صداى آتش را با گوش خود.

پس رسول گرامى صلى‏الله علیه و آله به اصحابش فرمود: این بنده‏اى است که خدا قلبش را با ایمان نورانى کرده بعد از آن فرمودند: ثابت باش بر این یقینى که دارى.

جوان عرض کرد: یا رسول الله صلى‏الله علیه و آله دعا بفرمایید که خدا شهادت را به من روزى فرماید پس حضرت دعا کرد پس طولى نکشید در بعضى از جنگهاى حضرت رفت و شهید شد و دهمین نفر بود که شهادت نصیب او شد(1)

یکى از نشانه‏هاى ایمان نخوردن ربا و رشوه است، رشوه آن است که انسان چیزى را از کسى بگیرد حق دیگرى را به او واگذار نماید یا پولى را به کسى بدهد و بگوید در هر ماه اینقدر بدهید بدون آنکه آن گیرنده تجارت کند و قرار داد کند مقدارى از سود پول به من بدهید بلى اگر خودش چیزى بدهد به مستحبات هم عمل کرده بنابراین شخص با ایمان دور است از خوردن پولهایى که پیش شارع مقدس امضاء نشده است اگر کسى مقدار مشخص شده را بدهد کسى و قرارداد کند پول از من کار از شما منافع آن را نصف براى من یا کمتر و یا بیشتر خلاصه طبق قرار داد عمل شود این تجارت صحیح است و شرعى، داستانى را توجه فرمایید.


1- اصول کافى ج 2 ص 53


 نوشته شده توسط محمد برقی مهر در سه شنبه 93/3/20 و ساعت 10:36 صبح | نظرات دیگران()

خیانت یک زن

 

 

پس از آن که قضیّه جنگ خیبر پایان یافت و اموال خیبر به عنوان غنیمت ، طبق دستور پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بین مسلمین تقسیم گردید،

یک زن یهودى به نام زینب دختر حارث که دختر برادر مَرْحَب باشد برّه اى کباب شده را به عنوان هدیه تقدیم آن حضرت و همراهانش کرد.


زن یهودى پیش از آن که برّه را تحویل دهد از اصحاب سؤ ال کرد که پیغمبر خدا کجاى گوسفند را بهتر دوست دارد؟

اصحاب در جواب آن زن ، اظهار داشتند: پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله ، دست آن را بهتر از دیگر اعضایش دوست دارد.


پس آن زن یهودى تمامى برّه را آغشته به زهر نمود، مخصوصا دست آن را بیشتر به زهر آلوده کرد و جلوى حضرت و یارانش نهاد.


حضرت مقدارى از دست برّه را تناول نمود و سپس به اصحاب خود فرمود: از خوردن آن دست بکشید، زیرا که گوشت این برّه مسموم است .


پس از آن حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله آن زن یهودى را احضار کرد و به او فرمود: چرا چنین کردى ؟


او در جواب گفت : براى آن که من با خود گفتم : اگر این شخص پیغمبر باشد به او آسیبى نمى رسد وگرنه از شرّ او راحت مى شویم .


و چون حضرت سخنان او را شنید، او را بخشید،. ولى پس از آن جریان ،

حضرت به طور مکرّر مى فرمود: غذاى خیبر مرا هلاک ؛ و درونم را متلاشى کرده است .(1)


روایات در چگونگى شهادت و مسموم شدن آن حضرت متفاوت است ، لیکن آنچه در تاریخ و احادیث آمده است

و به طور قطعى از آن استفاده مى شود این است که حضرت به وسیله زهر مسموم و به شهادت رسید.


در برخى از کتب وارد شده است که امام صادق علیه السلام فرمود:

آن دو نفر زن حفصه و عایشه حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله را مسموم و شهید کردند.(2)

 

 

 

 

1-بحارالا نوار: ج 21، ص 5 6.


2- تفسیر عیّاشى : ج 1، ص 200، ح 152، نور الثّقلین : ج 1، ص 401، تفسیر برهان : ج 1، ص 320، بحارالا نوار: ج 28، ص 20، ح 28.


 نوشته شده توسط محمد برقی مهر در سه شنبه 93/3/20 و ساعت 10:35 صبح | نظرات دیگران()

 
زندگینامه حضرت آیة الله بهجت ره

ولادت آیة الله بهجت ره :

حضرت‌ آیت‌الله محمد تقى بهجت ره در اواخر سال 1334 هـ ق، در شهر مذهبی فومن واقع در استان گیلان، چشم به جهان گشود. شانزده‌ ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش به سرای باقی شتافت و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی را چشید.

درباره نامگذاری حضرت آیت الله بهجت، خاطره‌ای شیرینی که از نزدیکان ایشان نقل شده است که ذکر آن در این مجال سودمند است: پدر آیت الله بهجت در سن حدود هفده سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر بیماری می‌افتد به گونه‌ای که امید زنده ماندن او از بین می‌رود. در آن حال ناگهان صدایی شنید که گفت:«با ایشان کاری نداشته باشید؛ زیرا ایشان پدر محمد تقی است.»

تا این که با آن حالت خوابش می‌برد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان می‌کند وی از دنیا رفته؛ اما بعد از مدتی پدر آقای بهجت از خواب بیدار می‌شود و حالش رو به بهبودی می‌رود و کاملاً شفا می‌یابد.

چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج می‌گیرد و سخنی را که در حال بیماری به او گفته شده بود کاملاً از یاد می‌برد. بعد از ازدواج نام اولین فرزند خود را به نام پدرش مهدی می‌گذارد، فرزند دومی دختر بوده، وقتی فرزند سوم را خدا به او عطا می‌کند، اسمش را«محمد حسین» می‌گذارد، و هنگامی که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت می‌کند به یاد آن سخن که در دوران بیماری اش شنیده بود می‌افتد، و وی را«محمد تقی» نام می‌نهد؛ ولی وی در کودکی در حوض آب می‌افتد و از دنیا می‌رود، تا این که سرانجام پنجمین فرزند را دوباره« محمد تقی» نام می‌گذارد، و بدین سان نام آیت الله بهجت مشخص می‌شود.

کربلایی محمود بهجت، پدر آیت الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق امور مردم می‌پرداخت و اسناد مهم و قباله‌ها به گواهی ایشان می‌رسید. وی اهل ادب و از ذوق سرشاری برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثی اهل بیت(ع) به ویژه حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) شعر می‌سرود، مرثیه‌های جانگدازی که اکنون پس از نیم قرن هنوز زبانزد مداحان آن سامان است.

آری آیت الله بهجت در کودکی در تربیت پدری چنین که دلسوخته اهل بیت(ع) به ویژه سید الشهدا(ع) رشد یافته بود، و نیز با شرکت در مجالس حسینی و بهره مندی از انوار آن محافل پرورش یافت. از همان کودکی از بازی‌های کودکانه پرهیز می‌کرد و آثار نبوغ و انوار ایمان در چهره اش نمایان بود، و عشق فراوانی به کسب علم و دانش در رفتارش جلوه گر.

تحصیلات

تحصیلات ابتدایى حوزه را در مکتب‌خانه فومن به پایان رساند و پس از تحصیلات ادبیات عرب در سال 1348 هـ ق، هنگامى که تقریباً چهارده سال از عمر شریفش مى‌‏گذشت، براى تکمیل دروس حوزوى عازم(عراق) شد. حدود چهار سال در کربلای معلى اقامت گزید و افزون بر تحصیل علوم رسمى از محضر استادان بزرگ آن سامان همچون مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم خویى(غیر از آیت‌الله خویى معروف) بهره برد.

آن زمان چهارده سال از عمر شریفش می‌گذشت که به عراق مشرّف شد و در کربلای معلّی اقامت‌ گزید. بنا به گفته یکی از شاگردان نزدیک ایشان، معظّم له خود به مناسبتی فرمودند:«بیش از یک سال از اقامتم در کربلا گذشته بود که مکلّف شدم.»

آری، دست تربیت حضرت ربّ سبحانه هماره بندگان شایسته را از اوان کودکی و نوجوانی زیر نظر جهان بین خود گرفته و فیوضاتش را شامل حال آنان کرده است و پیوسته می‌پاید، تا در بزرگی مشعل راهبری راهپویان طریق الی الله را به دستشان بسپارد.

بدین سان، آیت الله بهجت حدود چهار سال در کربلای معلّی می‌ماند و از فیوضات سید الشهدا(ع) استفاده می‌کند و به تهذیب نفس می‌پردازد و در آن مدت، بخش معظمی از کتاب‌های فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن دیار مطهّر فرا می‌گیرد.

در سال 1352 هـ ق براى ادامه تحصیل به«نجف اشرف» رهسپار شد و سطح عالى علوم حوزه را در محضر آیات عظام همچون حاج شیخ مرتضى طالقانى(ره) به پایان رساند و پس از درک محضر آیات عظام آقا ضیای عراقى و میرزاى نایینى(ره)، وارد حوزه درسى آیت الله حاج شیخ محمد حسین غروى اصفهانى شد.

افزون بر این ایشان از محضر آیات عظام حاج سید ابوالحسن اصفهانى و حاج شیخ محمد کاظم شیرازى(ره)، صاحب حاشیه بر مکاسب و در حوزه علوم عقلى، کتاب«الاشارات و التنبیهات» و «اسفار» را نزد آیت الله سید حسین بادکوبه‏اى(ره) فرا گرفت و در زمان شاگردی به تدریس سطوح عالى پرداخت و در تألیف کتاب«سفینه‏البحار» محدث کبیر، حاج شیخ عباس قمى(ره) را یاری کرد.

با این همه، همّت او تنها مصروف علوم دینی نبوده؛ بلکه عشق به کمالات والای انسانی هماره جان ناآرام او را در جست و جوی مردان الهی و اولیای برجسته می‌کشاند.

یکی از شاگردان آیت الله بهجت می‌گوید: در سال‌های متمادی که در درس ایشان شرکت می‌جویم، هرگز نشنیده ام که جز در موارد نادر درباره خود مطلبی فرموده باشد. از جمله سخنانی که از زبان مبارکش درباره خود فرمود، این است که در ضمن سخنی به مناسبت تجلیل از مقام معنوی استاد خود، حضرت آیت الله نایینی(ره) فرمود:«من در ایام نوجانی در نماز جماعت ایشان شرکت می‌نمودم، و از حالات ایشان چیزهایی را درک می‌کردم.»

در زمینه تهذیب نفس در زادگاهش(فومن) از کودکى محضر عالم بزرگوا«سعیدى» و درکربلا از برخى علماى دیگر بهره برد تا این که در نجف اشرف در سن حدود هجده سالگی با آیت حق، سید علی آقای قاضى(ره) آشنا شد و گمشده خویش را در وجود ایشان یافت. از آن پس در سلک شاگردان اخلاقى ـ عرفانى ایشان درآمد.

هجرت

در سال 1364 هـ ق موافق با 1324 هـ ش با قلبى صیقل یافته از معنویت و سینه ‏اى مالامال از عشق به حضرت حق و با کوله بارى از علم و کمال راهی سرزمین خویش شد و در زادگاهش تشکیل خانواده داد و در حالى که آماده بازگشت به نجف اشرف بود، هنگام عبور از قم، در زمانى که هنوز چندین ماه از مهاجرت حضرت آیت الله بروجردى(ره) به قم نگذشته بود، موقتاً مقیم شد و خبر رحلت اساتید بزرگ حوزه علمیه نجف را یکى پس از دیگرى مى‏شنود، از این رو در شهر مقدس قم رحل اقامت مى‏افکند.

حضرت آیت الله بهجت پس از ورود به قم، خدمت آیات عظام کوه کمره‏اى حضور یافت و در بین شاگردان درخشید همچنین در درس حضرت آیت الله بروجردی همچون دیگر شاگردان برجسته اش حضرات آیات امام خمینی(ره)، گلپایگانی(ره) و... حاضر شد.

آیت الله مصباح در این باره می‌گوید:«آیت الله بهجت از همان زمانی که مرحوم آیت الله بروجردی(ره) در قم درس شروع کرده بودند از شاگردان برجسته و از مُستَشکِلین معروف و مبرّز درس ایشان بودند. معمولاً استادانی که درس خارج می‌گویند، در میان شاگردانشان یکی دو سه نفر هستند که ضمن این که بیش از همه مطالب را ضبط می‌کنند، احیاناً اشکالاتی به نظرشان می‌رسد که مطرح و پیگیری می‌کنند تا مسائل کاملاً حل شود، اینان از دیگران دقیق ترند، و اشکالاتشان علمی تر و نیاز به غور و بررسی بیشتری دارد، و ایشان در آن زمان چنین موقعیتی را در درس مرحوم آیت الله بروجردی داشتند.»

استادان برجسته فقه و اصول

آیت الله بهجت پس از اتمام دوره سطح و درک محضر استادان بزرگی چون آیات عظام آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره)، آقا ضیای عراقی(ره) و میرزای نایینی(ره)، به حوزه گران قدر و پر محتوای آیتِ حقّ حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی(ره) معروف به کمپانی، وارد شد و در محضر آن علامه کبیر به تکمیل نظریات فقهی و اصولی خویش پرداخت. به یاری استعداد درخشان و تأییدات الهی از تفکرات عمیق و ظریف و دقیق مرحوم علامه کمپانی، که دارای فکری جوّال و متحرک و همراه با تیزبینی بوده، بهره‌ها برد.

آیت الله محمد تقی مصباح درباره استفاده آیت الله بهجت از استادان خود می‌گوید:«در فقه بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمد کاظم شیرازی که شاگردان مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی و از استادان بسیار برجسته نجف اشرف بود، استفاده کرده و در اصول از مرحوم آقای نایینی و سپس بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمد حسین کمپانی اصفهانی فایده برده بودند، هم مدّت استفاده شان از مرحوم اصفهانی بیشتر بود و هم استفاده‌های جنبی دیگر.»

سیر و سلوک و عرفان

حضرت آیت الله بهجت، در کنار تحصیل و پیش از دوران بلوغ، به تهذیب نفس و استکمال معنوی همّت گمارده و در کربلا در تفحّص استاد و مربی اخلاقی برآمده که به وجود آقای قاضی که در نجف بوده، پی برده بود. پس از مشرف شدن به نجف اشرف نیز از استاد برجسته خویش آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی استفاده‌های اخلاقی کرده است.

آیت الله مصباح در این باره می‌گوید:«پیدا بود که از نظر رفتار هم خیلی تحت تأثیر مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی بودند؛ چون گاهی مطالبی را از ایشان با اعجابی خاص نقل می‌کردند، و بعد نمونه هایش را ما در رفتار خود ایشان می‌دیدیم. پیدا بود که این استاد در شکل گرفتن شخصیت معنوی ایشان تأثیر بسزایی داشته است.»

همچنین در درس‌های اخلاقی آقا سید عبدالغفار در نجف اشرف شرکت جسته و از آن استفاده می‌کرد، تا این که در سلک شاگردان حضرت آیت الله سید علی قاضی(ره) در آمده و در صدد کسب معرفت از ایشان بر می‌آید و در سن هجده سالگی به محضر پرفیض عارف کامل حضرت آیت الله سید علی آقای قاضی بار می‌یابد و مورد ملاطفت و عنایات ویژه آن استاد معظّم قرار می‌گیرد. در عنفوان جوانی چنان مراحل عرفان را سپری می‌کند که غبطه دیگران را بر می‌انگیزد.

آیت الله مصباح می‌گوید:«ایشان از مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی در جهت اخلاقی و معنوی بهره برده و سال‌ها شاگردی ایشان را کرده بودند. آیت الله قاضی از کسانی بودند که مُمَحَّضِ در تربیت افراد از جهات معنوی و عرفانی بودند، مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم آیت الله آقا شیخ محمد تقی آملی و مرحوم آقا شیخ علی محمد بروجردی و عده زیادی از بزرگان و حتی مراجع در جنبه‌های اخلاقی و عرفانی از وجود آقای قاضی بهره برده بودند. آیت الله بهجت از اشخاص دیگری نیز گه گاه نکاتی نقل می‌کردند مثل مرحوم آیت الله آقا شیخ مرتضی طالقانی و دیگران...

خود آقای بهجت نقل می‌کردند: شخصی در آن زمان درصدد برآمده بود که ببیند چه کسانی سحر ماه مبارک رمضان در حرم حضرت امیر(ع) در قنوت نماز وترشان دعای ابو حمزه ثمالی می‌خوانند، آن طور که خاطرم هست، اگر اشتباه نکنم کسانی را که مقید بودند این عمل را هر شب در حرم حضرت امیر(ع) انجام بدهند، شمرده بود و بیش از هفتاد نفر شده بودند.

به هر حال، بزرگانی که تقید به جهات عبادی و معنوی داشتند، در آن عصرها زیاد بودند. متأسفانه در عصر ما کمتر این نمونه‌ها را مشاهده می‌کنیم. البته علم غیب نداریم، شاید آن کسانی که پیشتر در حرم‌ها این عبادت‌ها را انجام می‌دادند، حالا در خانه‌های شان انجام می‌دهند؛ ولی می‌شود اطمینان پیدا کرد که تقید به اعمال عبادی و معنوی سیر نزولی داشته و این بسیار جای تأسف است.»

یکی دیگر از شاگردان حضرت آیت الله بهجت، حجت الاسلام و المسلمین آقای تهرانی، جریان یادشده را به صورت ذیل از حضرت آیت الله بهجت نقل می‌کند:«شخصی در آن زمان شنیده بود که در گذشته هفتاد نفر در حرم حضرت امیر(ع) در قنوت نماز وترشان دعای ابو حمزه ثمالی را می‌خواندند، آن شخص تصمیم گرفته بود، ببیند در زمان خودش چند نفر این کار را انجام می‌دهند، رفته بود و شمارش کرده و دیده بود تعداد افراد نسبت به زمان سابق تقلیل پیدا کرده و مجموعاً پنجاه نفر(آن طور که بنده به یاد دارم) در حرم(اعّم از نزدیک ضریح مطهّر، و رواق‌های اطراف) دعای ابوحمزه را در دعای نماز وتر خود قرائت می‌کنند.»

فلسفه

حضرت آیت الله بهجت، اشارات ابن سینا و اسفار ملاصدرا را نزد مرحوم آیت الله سید حسن بادکوبه‌ای فرا گرفته است.

تدریس


آیت الله بهجت در همان ایام که در درس آیات عظام اصفهانی، کمپانی و شیرازی حضور می‌یافت، ضمن تهذیب نفس و تعلم، به تعلیم هم می‌پرداخت و سطوح عالیه را در نجف اشرف تدریس می‌کرد.

پس از هجرت به قم نیز پیوسته این روال را ادامه می‌دادند. درباره تدریس خارج فقه ایشان نیز در مجموع می‌توا ن گفت که ایشان بیش از چهل سال است که به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال دارند و به سبب شهرت گریزی غالباً در منزل تدریس کرده است و فضلای گران قدری سالیان دراز از محضر پر فیض ایشان بهره برده‌اند.

محل تدریس درس خارج ایشان ابتدا در حجره‌های مدارس و بعد در منزل شخصى خود و اکنون در مسجد فاطمیه واقع در گذرخان تشکیل مى شود و محل اقامه نماز جماعت و مراجعات عمومى ایشان نیز همین مسجد است.

شیوه تدریس

آیت الله مصباح در مورد روش تدریس ایشان می‌گوید:«ایشان در بیان مطالب سعی می‌کردند، ابتدا مسأله را از روی کتاب شیخ انصاری(ره) مطرح کنند و بعد هر کجا مطلب قابل توجهی از دیگران به خصوص از صاحب جواهر(ره) در طهارت و از مرحوم حاج آقا رضا همدانی و دیگران مطالب برجسته‌ای داشتند آن را نقل می‌کردند و بعد هر جا خود ایشان نظر خاصی داشتند آن را بیان می‌کردند. این شیوه از یک سو سبب این می‌شد که انسان از نظر استادان بزرگ در یک موضوع آگاه بشود و در عین حال صرفه جویی در وقت می‌شد. استادان دیگر هم برای تدریس شیوه‌های جالبی داشتند که شاید برای مبتدی مفیدتر بود که هر مطلب را از هر استاد جداگانه طرح می‌کردند؛ ولی خوب این باعث می‌شد که وقت بیشتری گرفته بشود و احیاناً مطالبی تکرار بشود.


در ضمن تدریس، در میان نکته‌هایی که از خود ایشان ما استفاده می‌کردیم و طبعاً بعضی از این نکته‌ها چیزهایی بود که ایشان از استادانشان شفاهاً دریافت کرده بودند، به مطالب بسیار ارزنده و عمیق و دارای دقت‌های کم نظیری بر می‌خوردیم.»


آیت الله مسعودی که خود سال‌ها از درس حضرت آیت الله بهجت بهره برده‌اند درباره ویژگی تدریس ایشان می‌گوید:«سبک درس ایشان سبک خاصی است. معمولاً آقایان مراجع و بزرگان در درس خارج یک مسأله‌ای را مطرح می‌کنند و اقوال دیگران را یکی یکی ذکر می‌کنند، سپس یکی را نقد می‌کنند و دیگری را تأیید، و سرانجام یکی از آن نظرات را می‌پذیرند، یا نظریه دیگری را انتخاب می‌کنند؛ ولی ایشان بر خلاف همه، نقل اقوال نمی‌کنند؛ بلکه ابتدا مسأله را مطرح می‌کنند و بعد روند استدلالش را بیان می‌کنند. اگر شاگرد آرای علما را دیده و مطالعه کرده باشد، می‌فهمد که دلیلی را که استاد ذکر می‌کند چه کسی گفته است، و اشکال یا تأییدی را که می‌کند، می‌فهمد به سخن چه کسی اشکال یا قول چه کسی را تأیید می‌کند. لذا هر کس بخواهد در درس ایشان شرکت کند باید مبانی و نظرات آقایان دیگر را دیده باشد.»

آیت الله محمد حسین احمدی فقیه یزدی درباره شیوه درس ایشان می‌گوید:«نوعاً ایشان چند مسأله اصلی یا فرعی را که عنوان می‌فرمودند بعد از توجه به ظرافت‌های حدیث و روایت و یا آیه شریفه‌ای که دلالت بر موضوع بحث داشت، مقایسه‌ای بین موضوع بحث و سایر بحث‌های مشابه می‌کردند و دقت عقلی و فکری خاصی در تعادل آن دو انجام می‌دادند، آن گاه نتیجه می‌گرفتند که انصافاً نتیجه علمی و جدید بود. و حقیقتاً مطلبی را که ذکر می‌کردند ناشی از اوج و عظمت دید و فکرشان بود که از ائمه(ع) و اسلام گرفته بود و اجتهاد صحیح نیز هم این گونه بحث و تجزیه و تحلیل کردن است.»

موعظه در درس

حجت السلام و المسلمین قدس، امام جمعه کلاچای که خود سال‌ها در درس ایشان حضور داشته است می‌گوید:«روال حضرت آیت الله بهجت این بود که پیش از شروعِ درس، حدود ده دقیقه موعظه می‌کرد؛ ولی نه با عنوان موعظه؛ بلکه با عنوان حکایت حال بزرگان گذشته. و معلوم بود که منظور اصلی آیت الله مصباح یزدی که سال‌ها در درس خارج فقه ایشان شرکت می‌کردند(15سال)، افزون بر استفاده علمی، استفاده از روحیه ملکوتی آقا بوده است.»

آیت الله مصباح در این باره می‌گوید:«حضرت آیت الله بهجت گاهی داستانی را یا حدیثی را نقل می‌کردند که برای ما تعجب آور بود، ایشان چه اصراری دارند که بر مطالب معلوم و روشن تکیه می‌کنند، از جمله مطلبی که ایشان در تذکّرات پیش از درس اصرار می‌کردند؛ امامت امیرالمؤمنین(ع) بود، ما تعجب می‌کردیم که ما مگر در آن حضرت شک داریم که ایشان این قدر اصرار دارند که دلائل امامت حضرت علی(ع) را برای ما بیان کنند. یک خورده ته دلمان گله مند بودیم که چرا به جای این مطالب یک چیز‌هایی که بیشتر حاجت ما است(در امور اخلاقی و معنوی) مطالبی را نمی‌گویند. اما بعد از این که به پنجاه ـ شصت سالگی رسیدیم، در بسیاری از مباحث دیدیم که آن نکته‌هایی که ایشان چهل سال پیشتر در درسشان درباره امامت علی(ع) می‌فرمودند به دردمان می‌خورد. گویا ایشان آن روز را می‌دید که یک مسائلی بنا است در آینده مورد غفلت و تشکیک قرار بگیرد.

شاید اگر توجه‌های ایشان نبود، ما انگیزه‌ای نداشتیم درباره این مسائل مطالعه‌ای داشته باشیم، حتی از نکته‌هایی که ایشان چهل سال پیش بیان می‌کردند، امروز بنده در نوشته هایم در مورد مسائل اعتقادی یا جاهای دیگر استفاده کرده‌ام.»

جایگاه علمی

گواهی استادان و هم دوره ای‌ها و نیز شاگردان برجسته که بخشی از آن در ذیل می‌آید، نمایانگر دقت نظر و نبوغ برجستگی علمی ایشان است:

روزی ایشان در درس کفایه یکی از شاگردانِ مرحوم آخوند خراسانی به چگونگی تقریر مطالب آخوند خراسانی از سوی استاد اعتراض می‌کند؛ ولی با توجه به این که از همه طلاب شرکت کننده در درس کم سنّ و سال تر بوده در جلسه بعدی پیش از حضور استاد مورد اعتراض و انتقاد شدید شاگردان دیگر قرار می‌گیرد، ولی در آن هنگام ناگهان استاد وارد و متوجه اعتراض شاگردان به ایشان می‌شود. سپس خطاب به آنان می‌فرماید:«با آقای بهجت کاری نداشته باشید.» همه ساکت می‌شوند آن گاه استاد ادامه می‌دهد:«دیشب که تقریرات درس مرحوم آخوند را مطالعه می‌کردم متوجه شدم که حقّ با ایشان است.» و پس از این سخن، از جدیت و نبوغ آیت الله بهجت تمجید می‌کند.

یکی از دانشمندان نجف می‌گوید:«ایشان در درس، به مرحوم آیت الله کمپانی امان نمی‌داد، و پیوسته بحث‌ها را مورد نقد قرار می‌داد.»

مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری نیز می‌گوید:«ایشان با اظهار نظرهای دقیق و اشکالات مهمّ، چنان نظر استاد را جلب کرده بود که چند روزی مجلسِ درس از حالت درس خارج شده بود، آن ایرادها برای ما هم مفید بود؛ ولی آقای بهجت برای گریز از شهرت دیگر به انتقاد نپرداختند و اگر ادامه می‌دادند معلوم می‌شد اگر بالاتر از دیگران نباشند، بی شک کمتر از آنان نیستند.»

مرحوم علامه محمد تقی جعفری می‌گوید:«آن هنگام که در خدمت آقا شیخ کاظم شیرازی مکاسب می‌خواندیم، آیت الله بهجت نیز که اینک در قم اقامت دارند، در درس ایشان شرکت می‌کردند، خوب یادم هست که وقتی ایشان اشکال می‌کردند، آقا شیخ کاظم با تمام قوا متوجه می‌شد، یعنی خیلی دقیق و عمیق به اشکالات آقای بهجت توجه می‌کرد، و همان موقع ایشان در نجف به فضل و عرفان شناخته شده بود.»

آیت الله سید محمد حسین طهرانی در کتاب«انوارالملکوت» می‌نویسد:«آیت الله حاج شیخ عباس قوچانی، وصیّ سید علی آقای قاضی می‌فرمودند: آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی بهجت در فقه و اصول به درس مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی حاضر می‌شدند و چون به حجره خود در مدرسه مرحوم سیّد باز می‌گشتند، بعضی از طلابی که در درس برای آنها اشکالاتی باقی مانده بود به حجره ایشان می‌رفتند و اشکالشان را رفع می‌کردند و چه بسا ایشان در حجره خواب بودند و در حال خواب از ایشان می‌پرسیدند و ایشان هم مانند بیداری جواب می‌دادند، جواب کافی و شافی، و چون از خواب بر می‌خاستند و از قضایا و پرسش‌های در حال خواب با ایشان سخن به میان می‌آمد، ابداً اطلاع نداشتند و می‌گفتند: هیچ به نظرم نمی‌رسد و از آنچه می‌گویید در خاطرم چیزی نیست.»

آیت الله مشکینی(ره) می‌گوید:«ایشان از جهت علمی(هم در فقه و هم در اصول) در یک مرتبه خیلی بالایی در میان فقهای شیعه قرار دارند.»

حجت السلام و المسلمین امجد می‌گوید:«ایشان در علمیت در افق اعلی است. فقیهی است بسیار بزرگ، و معتقدم که باید مجتهدین پای درسشان باشند تا نکته بگیرند و بفهمند، و حق این است که درس خارج را باید امثال آیت الله بهجت بگویند نه آنهایی که به نقل اقوال بسنده می‌کنند.»

تشویق بزرگان به شرکت در درس ایشان


آیت الله مصباح می‌گوید:«اولین چیزی که ما را جذب کرد؛ آن جاذبه معنوی و روحانی ایشان بود. ولی تدریجاً متوجه شدیم که ایشان از لحاظ مقامات علمی و فقاهت هم در درجه بسیار عالی قرار دارد. این بود که سعی کردیم خدمت ایشان درسی داشته باشیم تا وسیله‌ای باشد هم از معلومات ایشان بهره‌ای ببریم، و هم بهانه‌ای باشد که هر روز خدمت ایشان برسیم و از کمالات روحی و معنوی آقا بهره مند شویم. کتاب طهارت را در خدمت ایشان شروع کردیم، ابتدا در یکی از حجرات مدرسه فیضیه چند نفر از دوستان شرکت می‌کردند، و بعد از گذشت یک سال، یکی دو سالی هم در حجره‌ای در مدرسه خان(مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی) خدمت ایشان درس داشتیم. بعدها که ضعف مزاج ایشان بیشتر شد، از آن به بعد در منزل، خدمتشان می‌رفتیم که یک دوره طهارت را خدمت ایشان خواندیم و بعد یک دوره هم مکاسب و خیارات را که تقریباً حدود پانزده سال ادامه پیدا کرد. ما در درس ایشان استفاده‌هایی می‌بردیم که در بسیاری از درس‌ها کمتر یافت می‌شد.»

شهید بزرگوار استاد مطهری(ره) نیز به درس ایشان عنایت خاصّی داشتند. آیت الله محمد حسین احمدی یزدی در این باره می‌گوید:«آیت الله شهید مطهری درباره درس آیت الله بهجت به ما خیلی سفارش می‌کرد و می‌فرمود: حتماً در درس ایشان شرکت کنید مخصوصاً در اصول، چون آقای بهجت درس آقا شیخ محمد حسین اصفهانی را دیده حتماً در درس ایشان شرکت کنید.»

استاد خسرو شاهی می‌گوید:«بنده در درس فقه خارج خیارات حضرت آیت الله شیخ مرتضی حائری شرکت می‌کردم. ایشان اواخر عمر مریض بودند و درسشان تعطیل شد. یک روز وقتی که آیت الله حایری از حرم بیرون می‌آمدند، به خدمتشان رفتم و پس از سلام عرض کردم: ان شاء الله درس را شروع می‌فرمایید؟ فرمودند: نه. بعد فرمودند:«شما که جوان هستید من یک ضابطه‌ای را در اختیار شما قرار بدهم، و آن این که درس کسانی شرکت بکنید که فقط نقل اقوال نکنند؛ بلکه اقوال را بررسی کرده و نکاتی را در درس بیان کنند که در فعلیت رساندن ملکه اجتهاد خیلی سودمند باشد. چون درسی برای شما مفید است که این ملکه اجتهاد را از قوه به فعلیت برساند، و تنها به نقل اقوال کفایت نکند.»


من همان جا به ایشان عرض کردم: جناب عالی کسی را با اسم برای ما معرفی بفرمایید. فرمودند:«من از اسم بردن معذورم.» عرض کردم: من در درس آیت الله العظمی بهجت شرکت می‌کنم. ایشان اظهار رضایت نمود و تبسم کردند و فرمودند:«درس ایشان از نظر دقت و محتوا همین قاعده و ضابطه‌ای را که به شما گفتم دارد، خوب است که در درس ایشان شرکت می‌کنید. درس ایشان از هر جهت سازنده است، هم از جهت علمی هم از جهت اخلاقی، این درس را ادامه بدهید.»

مرجعیت

با این که ایشان فقیهی شناخته شده‌اند و بیش از سی سال است که اشتغال به تدریس خارج فقه و اصول دارند؛ ولی هماره از پذیرش مرجعیت سرباز زده‌اند.


آیت الله مصباح درباره علت پذیرش مرجعیت از سوی ایشان و نیز پیرامون عدم تغییر وضعیت آیت الله بهجت بعد از مرجعیت می‌گوید:«بعد از مرجعیت، منزل آیت الله بهجت هیچ تغییری نکرده است، ملاقات و پذیرایی از بازدیدکنندگان در منزل امکان ندارد؛ لذا در اعیاد و ایام سوگواری، در مسجد فاطمیه از ملاقات کنندگان پذیرایی می‌شود. اصولاً قبول مرجعیت ایشان به نظر من یکی از کرامات ایشان است، یعنی شرایط زندگی ایشان آن هم در سن هشتاد سالگی به هیچ وجه ایجاب نمی‌کرد که زیر بار چنین مسؤولیتی برود و کسانی که با ایشان آشنایی داشتند هیچ وقت حدس نمی‌زدند که امکان داشته باشد آقا یک وقتی حاضر بشوند پرچم مرجعیت را به دوش بکشند و مسؤولیتش را قبول بکنند. بدون شک جز احساس یک وظیفه متعین چیزی باعث نشد که ایشان این مسؤولیت را بپذیرند. باید گفت که رفتار ایشان در این زمان با این وارستگی و پارسایی، حجت را بر دیگران تمام می‌کند که می‌شود در عین مرجعیت با سادگی زندگی کرد، بدون این که تغییری در لباس، خوراک، مسکن، خانه و شرایط زندگی پیش بیاید.»


تا این که بعد از رحلت مرحوم آقای سید احمد خوانساری(ره) جلد اول و دوم کتاب«ذخیره العباد» (جامع المسائل کنونی) را به قلم خود تصحیح و در اختیار خواص گذاشتند، و پیش از رحلت مرجع عالی قدر، حضرت آیت الله اراکی(ره) اجازه نشر رساله عملیه خویش را دادند، سرانجام وقتی جامعه مدرسین با انتشار اطلاعیه‌ای هفت نفر از آن جمله حضرت آیت الله بهجت را به عنوان مرجع تقلید معرفی کرد و عده‌ای از علمای دیگر از جمله آیت الله مشکینی و آیت الله جوادی آملی و... مرجعیت ایشان را اعلام کردند، به دنبال درخواست‌های مصرانه و مکرر راضی شدند تا رساله عملیه ایشان در تیراژ وسیع به چاپ برسد، با این حال از نوشتن نام خویش بر روی جلد کتاب دریغ ورزیدند.


در همین ارتباط یکی از نزدیکان ایشان می‌گوید: ایشان پیش از درگذشت حضرت آیت الله اراکی، چون مطلع شدند جامعه مدرسین نظر به معرفی ایشان را دارند، پیغام دادند که راضی نیستم اسمی از بنده برده شود.

پس از رحلت آیت الله اراکی و پیام جامعه مدرسین و اطلاع از انتشار اسمشان فرمودند:«فتاوای بنده را در اختیار کسی قرار ندهید. از ایشان توضیح خواسته شد فرمودند: صبر کنید، همه رساله خود را نشر دهند، بعدها اگر کسی ماند و از دیگران تقلید نکرد و فقط خواست از ما تقلید کند آن وقت فتاوا را منتشر کنید.» چندین ماه پس از این رخداد رساله ایشان از سوی بعضی از اهل لبنان به چاپ رسید.

آثار مکتوب


حضرت آیت الله بهجت دارای تألیفات متعددی در فقه و اصول هستند که خود برای چاپ اکثر آنها اقدام نکرده‌اند و گاه به کسانی که می‌خواهند آنها را حتی با غیر وجوه شرعیه چاپ کنند، اجازه نمی‌دهند و می‌فرمایند: هنوز بسیاری از کتاب‌های علمای بزرگ سال‌ها است که به گونه خطی مانده است، آنها را چاپ کنید نوبت اینها دیر نشده است.

برخی از آثار این عالم عارف عبارتند از یک دوره کامل اصول، حاشیه بر مکاسب شیخ انصارى (ره) و تکمیل آن تا پایان مباحث مربوط به مکاسب و متاجر، دوره کامل طهارت، دوره کامل کتاب صلاه، دوره کامل کتاب زکات، دوره کامل کتاب خمس و حج، حاشیه بر کتاب ذخیره العباد مرحوم شیخ محمد حسین غروى، چندین مجلد تقریباً یک دوره فقه فارسى، حاشیه بر مناسک شیخ انصارى (ره) و...

فهرست عمده تألیفات ایشان که برخی نیز با اصرار و پشتکاری برخی از شاگردانشان به چاپ رسیده، عبارتند از:

آثار منتشر شده

1. رساله توضیح المسائل(فارسی و عربی)،

2. مناسک حجّ،
دو کتاب یاد شده از سوی برخی از فضلا بر اساس فتاوای ایشان تألیف و پس از تأیید آقا به چاپ رسیده است.

3. وسیله النجاه،

این کتاب دربردارنده نظرات فقهی ایشان در بیشتر ابواب فقه است که در متن وسیله النجاه حضرت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی(ره) گنجانده شده و نهایتاً جلد نخست آن با تأیید ایشان به چاپ رسیده است.


4. جامع المسائل.
این کتاب مجموعه حواشی ایشان بر کتاب«ذخیره العباد» استادش حضرت آیت الله محمد حسین غروی اصفهانی، و نیز تکمیل آن تا آخر فقه است، که قسمت‌هایی از آن ابتدا با نام«ذخیره العباد» با حروفچینی نه چندان زیبا و در تعداد نسخه‌اندک در اختیار برخی از شاگردان و خواصّ ایشان قرار گرفت، و بعداً جلد اول از این مجموعه که قرار است در پنج مجلد به چاپ برسد، به سبب کثرت فروع فقهی که از سوی حضرت آیت الله بهجت بر اصل کتاب افزوده شده و جامعیت آن«جامعُ المسائل» نام گرفته که به همت برخی از شاگردان ایشان به چاپ رسید.


تألیفات آماده چاپ و نشر

1. جلد اول از کتاب صلوه،

آیت الله بهجت در این کتاب با سبکی ویژه و تلخیص مطالب به ترتیب مباحث «جواهر الکلام» به بیان نظریات نو و ابتکاری خویش پرداخته‌اند.


2. جلد اول از دوره اصول،

این کتاب تقریبا" به ترتیب « کفایه الاصول» نگارش یافته است، و بارها توسط ایشان مورد مداقّه و تجدید نظر قرار گرفته، و نظریاتی نو در بسیاری از مباحث اصول را در بردارد.

3. تعلیقه بر مناسک شیخ انصاری،
این کتاب در بردارنده نظرات ایشان درباره مناسک حجّ است.

آثاری که چاپ و منتشر نشده است

1. بقیه مجلّدات دوره اصول،

2. حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری،

که به ترتیب مکاسب شیخ انصاری(ره) از اول تا انجام، و پس از اتمام آن ادامه مباحثی که در مکاسب مطرح نشده بر اساس متن«شرایع الاسلام» نگارش یافته است، ایشان در این دوره از مباحث فقهی نظرات جدیدی را ارائه داده‌اند.

3. دوره طهارت،
در این کتاب نیز آیت الله بهجت بسان دوره«کتاب الصلوه» به ترتیب مباحث«جواهر الکلام» با تلخیص و نوآوری نظرات خویش را مطرح کرده‌اند.

4. بقیه مجلّدات دوره کتاب الصلوه.

همچنین ایشان در تألیف«سفینه البحار» با مرحوم حاج شیخ عباس قمی(ره) همکاری داشته‌اند و قسمت زیادی از سفینه البحار خطی، به خط ایشان نوشته شده است.

شاگردان

با توجه به این که ایشان به سبب شهرت گریزی عمدتاً در منزل خود تدریس می‌کردند، با وجود این افراد بسیاری از محضر آن جناب استفاده کرده و می‌کنند. که برخی از آنان خود صاحب رساله و فتوا هستند.

اینک نام برخی از شاگردان را با حذف القاب ذکر می‌کنیم:

1. محمد تقی مصباح یزدی،
2. عبدالمجید رشید پور،
3. سید مهدی روحانی،
4. علی پهلوانی تهرانی،
5. مختار امینیان،
6. محمدهادی فقهی،
7. هادی قدس،
8. محمود امجد،
9. محمد ایمانی،
10. محمد حسن احمدی فقیه یزدی،
11. محمد حسین احمدی فقیه یزدی،
12. مسعودی خمینی،
13. سید رضا خسروشاهی،
14. حسن لاهوتی،
15. عزیز علیاری،
16. سید محمد مؤمنی،
17. حسین مفیدی،
18. جواد محمد زاده تهرانی،
19. سید صابر مازندرانی،
20. شهید نمازی شیرازی.


 
 

 


 نوشته شده توسط محمد برقی مهر در سه شنبه 93/3/20 و ساعت 9:46 صبح | نظرات دیگران()

 

شرحش با خودتان...

 


 نوشته شده توسط محمد برقی مهر در پنج شنبه 93/3/8 و ساعت 5:56 عصر | نظرات دیگران()

یا رب الحج?...بحق الحج?...اشف صدر الحج?...بظهور الحج?

ما را به یک کلاف نخ آقا قبول کن

 

یـا ایّهـا العــزیز! أبانـا! قــبول کن

 

آهی در این بساط به غیر از امید نیست

 

یـا نـا امیدمــان ننـمـا یـا، قـبـول کن

 

از یـاد بـرده ایم شمـا را پـدر! ولی

 

این کودک فراری خود را قبول کن

 

رسم کریم نیست که گلچین کند، کریم!

 

مـا را سَـوا نکـرده و یک جـا قـبول کن

 

گر بی نوا و پست و حقیریم و رو سیاه

 

اما به جــان حضرت زهـرا قبـول کن

 

گندم که نه، مقام شما بود لاجَرَم

 

رمز هبوط آدم و حوّا، قـبول کن


 نوشته شده توسط محمد برقی مهر در پنج شنبه 93/3/8 و ساعت 5:54 عصر | نظرات دیگران()
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره خودم

محمد برقی
مدیر وبلاگ : محمد برقی مهر[94]
نویسندگان وبلاگ :
محمد
محمد (@)[0]


خب خودم هستم

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 69
بازدید دیروز: 2
مجموع بازدیدها: 58750
جستجو در صفحه

لینک دوستان
صفحات اختصاصی
لوگوی دوستان
خبر نامه